image processing20191025 19942 14gi0n7
هرشخص، یک روایت
0

1

3
خانم میترا خلیلی

بند محکومین نوشته کیهان خانجانی تجربه‌ی خاصی است در روایت سرنوشت آدم‌هایی که به واسطه‌ی گذشته خود گرد هم آمدند. رمان در زندان لاکان رشت می‌گذرد، در بندِ محکومین.

هر زندانی قصه‌ای دارد و خانجانی تلاش کرده با شکفتن گذشته‌ی هر کدام پیوندی میان این آدم‌ها بسازد تا ساختار چند تکه‌اش تکمیل شود. 

نویسنده در این رُمان استراتژی نویی ساخته که در آن آدم‌ها ناچار شده‌اند با قصه‌های خود به حیاتشان ادامه دهند، حیاتی که در مورد هر کدامشان متفاوت است. در این ساختار زندان به مثابه‌ی حافظه‌ی منع شده‌است و مخاطب را با تکه‌هایی روبه‌رو میکند که سعی می‌کنند نیشتری باشند بر رئالیسمی محافظه‌کار.

برای همین رُمان بلند بند محکومین بدل به اثری متفاوت می‌شود.

زبان قصه‌گویی و غیرتوصیفی نویسنده نیز به این ضرب‌آهنگ افزوده و اثر را با سرعت پیش می‌راند. خانجانی جهانی متفاوت می‌سازد که در داستان‌های با محوریت زندان، کم‌نظیر است.

امتیاز
0

2

Screenshot 20211127 173538
خانم ملیکا پنبه‌زن

عمری که بی‌عشق بگذرد، بیهوده گذشته…

نپرس که آیا باید درپی عشق الهی باشیم

یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی یا عشق جسمانی؟

از تفاوت‌ها تفاوت می‌زاید.

حال آن‌که به‌هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق.

خود به تنهایی دنیایی‌است عشق.

یا درست در میانش هستی، در آتشش

یا در بیرونش هستی، در حسرتش.

ملت عشق اصلا نیاز به معرفی نداره، بس‌که فوق‌العاده است. داستانی میان شمس و مولاناست و خیلی داخلش تفاسیر قشنگی از همه‌چیز زندگی رو میشه دید…

امتیاز
0

3

1
خانم نازنین ملکی

خانم بلقیس سلیمانی، نویسنده‌ای است که داستان‌نویسی‌اش را دیر شروع کرد، اما تبدیل شد به یکی از چهره‌های ادبی مهم همین سال‌های پراتفاق حاشیه‌ای که در آن‌ها نفس میکشیم. او در چهارمین دهه‌ی عمرش آنقدر به مرگ و شوخی‌های آن فکر می‌کند که گاهی آدم را به این گمان می‌اندازد، در زندگی‌اش چه‌قدر با ابعاد آن برخورد داشته‌است. خانم نویسنده در داستان‌های کوتاه این کتاب برای فاصله‌ی میان “جدی بودن” و “جدی نبودن” زندگی‌های امروزی و شهری آدم‌هایی را پیدا کرده که هر روز، شاید از کنارشان رد می‌شویم و سعی می‌کنیم شانه‌مان به آن‌ها برخورد نکند.

بلقیس سلیمانی از این آدم‌ها نوشته، از همان‌هایی که قرار است روزی برای مردن‌شان آگهی‌های کوچک تسلیت به روزنامه بدهیم و فکر کنیم:” خب این هم از وظیفه اخلاقی‌مان!” نویسنده این داستان زنی است میان‌سال، معتقدی کهنه‌کار و نویسنده‌ای جدی که سعی دارد، برای دنیای تلخ دور و برمان خط و نشان بکشند…

خانم داستان‌نویس با این نگاه نه قرار است و نه می‌خواهد دنیا را عوض کند، سلیمانی با ما شوخی دارد.

امتیاز
0

4

Screenshot 20211129 224547 com.instagram.android
خانم محدثه

این کتاب در واقع روانشناسی در قالب داستانه. داستان درباره جان هست که یه‌روز که از کارش خسته شده بود و نیاز به استراحت و به قول نویسنده شارژ کردن باطری‌هاش داشت… میزنه به جاده که بره سفر اما شرایط جوری پیش میره که خودش رو تو ناکجاآباد پیدا میکنه اونم با بنزین کم.

یه کافه میبینه و میره اونجا تا چیزی بخوره و آدرس پمپ بنزین رو بپرسه…

اما این کافه، یه کافه‌ی معمولی نبود…

جان تو این کافه با سه تا پرسش روبه‌رو میشه که هیچ‌وقت تو زندگیش از خودش نپرسیده بود.

پرسش‌های جالبی که موقع خوندن کتاب باعث میشه شما هم تو فکر جوابشون برین…

امتیاز
0

5

2
آقای کامران فتحی

دکتر ویکتور هوپیه پس از بیست سال به زادگاهش، وولفهایم برمی‌گردد.

روستایی‌ها به بازگشت ناگهانی او مشکوک می‌شوند، به‌خصوص وقتی پی می‌برند او سه نوزاد با خود آورده‌است که فقط چند هفته از عمرشان می‌گذرد…

امتیاز
0